به وبلاگ ما خوش اومديد
ما زياد اهل تعريف كردن از خودمون نيستیم ولي من كه از رشته ي الكترونيك و دانشجوهاش ( مخصوصا بچه هاي اين وبلاگ) تاپ تر،نه پيدا كردم نه وجود داره كه پيدا كنم...
لينك روزانه
براي تبادل لينک ابتدا لينکمارو بانام: بعضی ها... در وبلاگ ياسايتتان قراردهيد
كد هاي جاوا
بعضی ها...
بعضیها شعرشان سپید است، دلشان سیاه بعضیها شعرشان كهنه است، فكرشان نو بعضیها شعرشان نو است، فكرشان كهنه بعضیها یك عمر زندگی میكنند برای رسیدن به زندگی بعضیها زمینها را از خدا مجانی میگیرند و به بندگان خدا گران میفروشند بعضیها حمال كتابند بعضیها بقال كتابند بعضیها انبارداركتابند بعضیها كلكسیونر كتابند بعضیها قیمتشان به لباسشان است، بعضی به كیفشان و بعضی به كارشان بعضیها اصلا قیمتی ندارند بعضیها به درد آلبوم میخورند بعضیها را باید قاب گرفت بعضیها را باید بایگانی كرد بعضیها را باید به آب انداخت
سلامهمکلاسی های عزیز.با تعطیلات چطورید؟خواستم امروز بیامو با هم تعطیلاتو مرحله به مرحله مرور کنیم.
اول" چهارشنبه سوری ":هرکاری که دوست دارید و قادر هستید در این روز فراموش نشدنی انجام دهید.فقط یک توصیه را از من همکلاسی پذیرا باشید.آتیش روشن کردن و پریدن از رو آتیش ممنوع!که این کاری بس خطرناک است.هرکی میگه چهارشنبه سوری یعنی آتیشش افکاری کاملا اشتباه را داراست.به جای آن میتوانید ماشین ها را به انتهای منظومه شمسی بفرستید.ملت را یاری نمایید تا به سفری خیالی در بیمارستان ها بروندو یا هر کار خیر دیگری که از شما ادیسون ها برمی آید.
دوم" تعطیلات نوروز ":در این ایام هر کاری را مجازید به انجام برسانید الا درس.چون کل هستی طبیعت را از سر می گیرد طبیعتا مغز شما هم از این قاعده مستثنی نخواهد بود.پسچرا این فرصت خالی بودن را از مغز بگیریم و بیخودی آن را با اطلاعات بیخودی اشغال نماییم. این همه انیشتین هاو نیوتون ها به کجا رسیدند؟؟؟؟؟؟؟؟ولی جکسون ها و هایده ها همچنان جاودانند!!!!!!!!!خوشا به حالشان. روحشان شاد.
سوم" روز سیزده فروردین ": اولین چیزی که از این روز در ذهن آدمی است گره زدن سبزه هاست.ولی شما را به خداوندی خدا قسم میدهم تمام کمبودها و نیازهایتان را روی یک مشت سبزه خالی نفرمایید. باور بفرمایید گره زدن دسته های کم هم همان تاثیری را داراست که یک مشت سبزه که با فشار یک تن در یک سانتی متر مربع گره زده شده اند.
چهارم" چهاردهم تا هفدهم فروردین ": خداوند رحیم رحم بفرماید و کمک بنماید که این چند روز هرچه سریع تر تمام شود.تمام تکالیف میمانند برای این روزهای شیرین.پروژه استاد ورزش،تکالیف پیش پاافتاده جگرسوز،درس های هرگز نگفته ی کلاس درسته و... .فقط توجه به چند نکته برای هرچه بهتر طی کردن این روزها خالی از لطف نیست.
1-مرگ استادان را برای فرار از تکالیف از خداوند منان نخواهید.اگر قرار بود دعاهای ما مورد قبول درگاه حق وارد شود تا حال نسل استادان گرام منقرض شده بود.
2-خودکشی کاری 200% اشتباه میباشد. چون حتی خود خدا هم موافق نیست که آدم های بد و بلا را نزد خود ببرد.
نتیجه اخلاقی:به به عجب تعطیلاتی!!! همان بهتر که بمانیم و بسوزیم و بسازیم تا شاید خدای عزوجل لطف فرمودند و ما را نیز مانند مولانای نمیر از خامی به سوختگی رساندند.
مترو ایستاد سوار شد.عجله ای برای نشستن نداشت... چون صندلی خالی زیاد بود.سرفرصت یه چند قدمی توی واگن قدم زدو یه جا انتخاب کردونشست. روبروش یه زنه میانسال و یه دختره جوان نشسته بودن که.... وای باور کردنی نبود! یعنی خودش بود!؟ آره خودش بود... پسر خاطرات تلخ گذشتشو تو ذهنش مرور میکرد.خاطراتی که زخم عمیقی بهش زده بود... آره همون بودهمون که ادعا میکرد"من بدون تو میمیرم" الان روبروش نشسته و عمیق نگاهش میکرد... توی دلش تبسمی به قصد انکار زد و فکری کرد"میبینم که هنوز زنده ای پس دروغ میگفتی"همه دخترا ها همین هستند
*کاش هر روز جمعه بود و دلتنگیهایم را گردن غروبش مى انداختم …
*من ماندم و ۱۶ جلد لغت نامه، که هیچ کدام از واژه هایش مترادف این “دلتنگی”های لعنتی نمیشود کاش دهخدا میدانست دلتنگی معنا ندارد ! درد دارد…
*یاد گرفتـــه ام انسان مدرنـــی باشــــم و هــر بار که دلتنـــــــگ میشــــوم بـه جای بغـــــض و اشــــک تنهـــا به این جملـــه اکتفــا کنـــم کــه هوای بـــد ایــن روزهــا آدم را افســــــــرده میکنـد ..!
*دل است دیگر...
یا شور میزند...یا تنگ میشود ...یا میشکند
آخر هم مهر سنگ بودن میخورد روی پیشانی اش...
*چشم هایم را به بیمارستان می برم.. نمی دانم چه مرگشان شده!
در پشت چار چرخه ی فرسوده ای کسی
خطی نوشته بود:
«من گشته ام نبود. تو دیگر نگرد ، نیست!»
این آیه ملال در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت.
چشمم برای این همه سرگشتگی گریست.
چون دوست در برابر خود می نشاندمش.
تا عرصه ی بگو و مگو می کشاندمش.
-در جستجوی آب حیاتی؟در بیکران این ظلمت آیا ؟
در آرزوی رحم; عدالت;دنبال عشق؟
دوست؟…
ما نیز گشته ایم
«و آن شیخ با چراغ همی گشت»
آیا تو نیز-چون او- انسانت آرزوست؟
گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان:
ما را تمام لذت هستی به جستجوست.
پویندگی تمامی معنای زندگی است.
«هرگز نگرد نیست»
سزاوار مرد نیست…
سلام دوباره.ترم دو شروع شد و بازم خواستم از کلاسا بنویسم.ایشاللا که این دفه مچمو نگیرن.
بهترین کلاس:حالا که فهمیدم استاد گرام سر میزنن به وبلاگ ما.خواستم یه کم سود کنم از نوشتن مطلبام.استاد لطف کنین فقط این یه دفه دست و دلبازی کنین و این ده دوازده نمره رو لطف کنین.توجه نموده ام که مطالب مفید این کلاس خواب را از سر همه میپراند.باور کنید.
درسته......ترین کلاس:استاد گرام این کلاس فک میکنه واقعا ما یه چیزایی حالیمونه که دایما از ما میخواد مطالبو تایید کنیم.غافل از اینکه...!!در این کلاس قریب به 99.9%دانشجویان عزیز در حالت کما و میخکوب میباشند.در این کلاس انتقام تک تک تبسما چه برسه به لبخند هم گرفته میشود.خدا رحم بنماید.
پیش پاافتاده ترین کلاس:از نظر استاد گرام این کلاس تمام درسها در سطح المنتری و بسیار ساده میباشند.این استاد گرام نمیدانند ما تو همین مطالب از نظر ایشان بسیار ساده هم مانده ایم.نمره دهی این استاد که تعریفش به گوشمان خورده بسیارعالی میباشد.از هر 10نفر با کمال خوش شانسی 1نفر قبول خواهد شد.
ورزشی ترین کلاس:استاد گرام این کلاس (بین خودمون بمونه) برای دو ماراتن تمرین میکنن.میگویید خیر من میگویم بله.پیاده روی های ایشان شاهد ادعای بنده است.
راستی بچه ها بستنی حصیری ترین کلاس این ترمو خواستم شما انتخاب کنید.
کبری، تصمیـم نمی گیرد!
دهقان، فداکاری نمی کند!
پسر شجـاع، ترسو شده است!
لوک، بــدشانسی می آورد!
پلنگ ِ صورتی، زرد شده است!
میتـی کومان، استعفـا داده است!
پروفسور بــالتازار، جعلی مدرک گرفته است!
ای کیــو ســان، مـُـدل مو عوض می کند!
دو قلـــوها، دست هــم را نمـــی گیــرند!
رابین هـود، بــا دزد ها رفیق شده است! پینوکیـو، به فکر ِ جرّاحی ِ بینی است!
یـوگی، دوستـانش را مـی فروشـد!
پـت و مـت، پُست وزارت گرفته اند!!!!!!!!
.
.
.
ولی... ولی چوپـان دروغگو ،هنوز دروغ می گوید !
آری از پشت کوه آمدهام ، چه میدانستم اینور کوه باید برای ثروت حرام خورد .... برای عشق خیانت کرد ... برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد ... برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند ... وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را میپرسم ، میگویند از پشت کوه آمده ... ترجیح میدهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغهام سالم برگرداندن گوسفندن از دست گرگها باشد ، تا اینکه اینور کوه باشم و گرگ
سلام دوباره.اومدم آخرین مطلبمو بذارمو خداحافظی کنم.من نمیتونم تو دانشگاهی بمونم که همش توهین میکنن به ما.خودشون میگن ریاضی یعنی صدق آن برا بینهایت ولی همین که پیچمون محتاج آچارشون میشه میزنن زیر همه چی.اگه راس میکین تعداد ترم های مجاز مشروطیمون رو محدود نکنین به عدد3!!!!!!همیناس که نمیذارن ما پیشرفت کنیم.
راستی بچه ها از این چندروزه باقیمانده نهایت استفاده رو ببرید.منم محرم اسرار و مثل شما دانشجو.موقع امتحانات قرنیه چشمامون زیادی گوشه چشا بودن که مواظب باشیم یه وقت خدای ناکرده همکلاسی بغلدستیمون چیزی رو اشتباه ننویسه و نمرش کم شه.برید یه چشم پزشکی و اون چشمای لنگه به لنگه رو درست کنید.مال من که دکتر گفت کار از کارش گذشته و نمیشه کاریش کرد.
حالا یه کم از انتخاب واحدا بگیم. با توجه به اینکه کنکور ارشد در بهمن ماه سال چهارم کارشناسی برگزار میشه و واحدایی که دانشگاه برا ترم هشتم پیشنهاد کرده دخل زیادی به کنکور ندارن با همون انتخاب واحد پیشنهادی دانشگاه پیش برید یعنی 17 واحد برا این ترم.به نظر من این بهترین راهه.حالا خود دانید.
بعضی از همکلاسیهای عزیز میگن میخوان شش ترمه تموم کنن.خرده نگیرین بر این دسته.بد از خواب بیدار شدن.
داستان بسیار زیبا و آموزنده مادر نابینا خیلی قشنگه فقط بخون
مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بود
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت
یک روز اومده بودم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره
خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟
به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا از اونجا دور شدم
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت:هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره
فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم.کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد…
روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟
اون هیچ جوابی نداد
حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم .
احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت
دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم
سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم
اونجا ازدواج کردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی…
از زندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم
تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من
اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو وقتی ایستاده بودم بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا ،اونم بی خبر
سرش داد زدم “: چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!” گم شو از اینجا! همین حالا اون به آرامی جواب داد:” اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم ” و بعد فورا رفت واز نظر ناپدید شد .
یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه
ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم .
بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی .
همسایه ها گفتن که اون مرده
ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم
اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن
<ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا
ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم
وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم
آخه میدونی … وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی
به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم
بنابراین چشم خودم رو دادم به تو برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه
میخواهم برایتان تنهایی را معنی کنم!
در ساحل, کنار دریا ایستاده ای ,
هوای سرد ,
صدای موج
انتظار انتظار انتظار....
به خودت می آیی ,
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلش کنی ,
نه شانه هایی که با دستانت آن را بگیری ,
نه صدای که قشنگ تر از صدای دریا باشد
اسم این تنهایی است
تصور کنید با ذوق و شوق فراوان و البته هزینه ای فراوان تر ، گوشی موبایل خود را خریداری کرده اید! اما یک غفلت کوچک کافی است تا با افتادن گوشی در داخل جوی آب و یا حتی سرویس بهداشتی تمامی امید و آرزوهای شما نابود شود!
تصور به این موضوع نیز بسیار دردناک است! اما نه! اندکی صبر کنید! هنوز تا نابود شدن کامل گوشی زمان زیادی مانده! در این ترفند قصد داریم تا با معرفی یک ترفند خارق العاده روشی را معرفی کنیم که گوشی شما اگر یک دوش حسابی هم گرفته باشد نجات پیدا کند! ترفندی که در عین حال عجیب اما کاربردی است!
ابتدا به این داستان واقعی توجه کنید! :
Ernesto Londoño ، خبرنگار واشنگتن پست ، پس از یک دوچرخه سواری طولانی به خانه برمیگردد و شروع میکند به شستن دست و رویش ، اما از آنجایی که کیف وسایل همراهش را بدجایی قرار بود ، ناگهان در چند لحظه کیف میگردد و گوشی BlackBerry نازنین 450 دلاریش در درون توالت می افتد!
پس از اینکه از شوک حادثه خارج میشود ، سریع گوشی را از آب خارج میکند ، باتری گوشی را در می آورد و شروع به خشک کردن گوشی با سشوار میکند! اما پس از اندکی هنگامی که میبینید این روش موثر نیست و گوشی نیز وارد حالت کما شده است ، به یکی از دوستانش که در این زمینه تخصص داشته تماس میگیرد و از او کمک میخواهد.
دوست عزیز هم در پاسخ او میگوید که گوشی را در یک ظرف پر از برنج نپخته بگذارد! بله! برنج نپخته! همگی ما دیده ایم که برنج خاصیت جذب رطوبت دارد و با اصول خیس کردن برنج هم آشنا هستیم ولی این نکته دیگر واقعأ ظریف است!
سر انجام پس از اینکه گوشی یک روز در داخل ظرف برنج می ماند ، کاملأ سالم و مانند روز اولش میشود و بدون هیچ مشکلی قابل استفاده میگردد.
این جناب خبرنگار هم تجربه گرانقیمتش را در واشنگتن پست برای عموم نوشته است ، البته آن دوستی که این روش را برای او توضیح داده است نامش فاش نشده چرا که ظاهرأ وی برای یکی از شرکتهای گارانتی یا مشابه آن کار میکند و فاش شدن نامش برای او دردسر ساز خواهد بود.
اما در این زمینه میتوان عمل دیگری را نیز صورت داد:
گوشی که یک حمام اجباری کرده است را بهتر است اول خاموش کرده سپس باطری آن را خارج نموده تا جایی که امکانش هست گوشی را با کاغذها و دستمالهایی که آب جمع می کنند خشک کرده و بعد در الکل برای مدت کوتاهی بخیسانیدش و بعد هم بگذارید خشک شود. الکل برای خشک کردن قطعات داخلی گوشی بسیار موثر خواهد بود.
این روش شاید بیشتر قابل ادراک تر باشد! اما کارایی روش اول بیشتر است.
همچنین از این روش برای خشک سازی iPod ، دوربین فیلمبرداری و امثال این دستگاه ها نیز میتوان استفاده کرد.
منبع این مطلب:http://www.keivansadeghi.blogfa.com/
برنامه درسی پيشنهادي چهارساله مهندسي برق-الکترونیک
سلام!
امتحانات تموم شد خداروشكر نمره هاشم تا حالا بد نبوده
چندتا از بچه ها برنامه ي پيشنهادي براي انتخاب واحدو ميخواستن كه تو سايت دانشگاه هست و اگه دو دقيقه از وقت گرانبهاتونو صرف گشت زدن تو سايت دانشگاه كنين ميتونين پيداش كنين
البته به دليل ارادتي كه بنده به بچه هاي گل كلاس دارم ميذارمش تو بلاگ تا زياد تو زحمت نيفتين
امروز روز بدی بود.دلم خواست واستون بنویسم...
بنویسم که چرا استاد ریاضی سوال های امتحان رو سخت داده بودن?
چرا این امتحان باید باعث ناراحتی من و همکلاسی هامون می شد?
چرا اکثر بچه ها وقتی از امتحان اومدن بیرون قیافشون داغون بود!!?
چرا و چرا.........
به نظر بنده سوالهای امتحان در حد نرمال رو به سخت بودن , یعنی از 100 میشه به سختی سوالا 70 داد.خود من از اول سال روی کتاب و جزوه رو باز نکرده بودم...امیدوارم که هممون موفق شیم... اما چرا استاد از بین سوال های جزوه و توماس مشکل ترین هاشو انتخاب کرده بود?
سلام بر همکلاسی های عزیز.ما که همیشه سلام میدیم و تا حالا جواب نشنیدیم.کجان اون نویسنده های عزیز که هنوز مطلب قبلیشونونخونده یه جدیدشو میذاشتن.خوشم اومد امتحانا خوب کیش و ماتتون کرده.کیف کردم واقعا.فکر کنم امسال الکترونیکی ها بتروکوننامیدوارم سر قبولی که نه سر نمره اولی دعوا نشه بینتون.به امید نتایج خوب همه... .
دقت کردین توی بعضی کلاسا آدم مثل خرس خوابش میاد ولی وقتی کلاس تموم میشه این حس کاملا بطرف میشه؟؟؟؟؟!!!!!!
کاش میشد به استادا بگیم شبا بیان بالا سرمون درس بدن،نه؟؟
کاهش ارزش من پیش تو
کاهش ارزش ما پیش همه
کاهش ارزش ریال پیش دلار
کاهش ارزش زن پیش سکه
کاهش ارزش مرد پیش زن
کاهش ارزش من پیش تو
کاهش ارزش تو پیش شعر
افزایش ارزش غم پیش شادی
سلامی دوباره برهمکلاسی های عزیز .ببخشید خیلی وقت بود نبودم.مگه درس و فکرش می ذاره.خواستم امروز ازتون بپرسم به نظرتون زیباترین شعر دنیا چیه.خواهشا تو نظرات بذارید برام.اینم زیباترین شعر از نظر من...
ی ساربان آهسته ران، کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم، با دلستانم می رود
من مانده ام مهجور از او، بیچاره و رنجور ازو
گویی که نیشی دور ازو، در استخوانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون، پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماند که خون، بر آستانم می رود
محمل بدار ای ساروان، تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان، گویی روانم می رود
.
وحید جمشیدی 24 سالهیک سرباز نیروی زمینی ارتش...
بعد از مدتها مرخصی میگیره میخواد بره شمال ، خونشون ولی در مسیر شاهد تصادفی مهیب بود كه 2 خودرو به شدت به هم برخورد میکنند و 3 سرنشین این خودروها در اتاقک ماشینهایشان محبوس شدند.
این در حالی بود که هر لحظه احتمال داشت اتومبیلها به خاطر نشت سوخت
...
منفجر شوند وحید درنگ را جایز نداشت و بلافاصله به کمک زخمیان شتافت او با زحمت زیاد تونست هر سه نفر رو از خودروها بیرون بکشه. اما وقتی میخواستنفر سوم را به حاشیه اتوبان ببره ناگهان یک خودروی پراید با سرعت زیاد از راه رسید و با او برخورد کرد
این سرباز وطن که با درجه گروهبانی خدمت می کرد در این حادثه از ناحیه نخاع مهره های گردن و پای چپ دچار شگستگی و مصدومیت شد و یک ماه بحرانی را در بیمارستان سپری کرد و در نهایت فوت کرد!
روحش شاد
به سلامتی مادر که وقتی بی اعصاب بازی در میاری میگه اشکال نداره و سکوت میکنه ! به سلامتی پدر که وقتی بی اعصاب بازی در میاری با لگد میاد تو شکمت ! که بفهمی از تو بی اعصابتر هم هست . . . !
انقد بدم میاد تو مهمونیا تا آهنگ خوشگلا باید برقصن رو میذارن , همه منو نگاه نگاه میکنن
مادره خطاب به پسرش : نیوتن رو میشناسی ؟
پسره : نه کی هست ؟ مادره : اگه به درسات بیشتر توجه میکردی میشناختیش ! پسره : خیلی خوب ، پارمیدا رو میشناسی ؟ مادر : نه ! پسره : اگه به شوهرت بیشتر توجه میکردی میشناختیش !
منو رنگ نکن ، من صاف کاری لازممه!!!!!!
به سلامتی همۀ مامانا که لباس سفید میدی بش بشوره صورتی ملایم تحویلت میده !
خرس گنده چیست ؟
واژه ای که پدران و مادران ایرانی برای ندادن عیدی و کادو تولد به فرزندان خویش نسبت میدهند !
اصلا همون موقع که معلم اول ابتداییمون اومد گفت :
دستگاه فتوکپی خرابه برگه از دفترتون بکنید . . .
باید قید این سیستم آموزشی رو میزدم و میرفتم خارج
بدترین قسمت دیدن یه آشنا توی تاکسی ، اضطرابیه که تا مشخص شدن شخص حساب کننده کرایه ادامه داره و مدام ذهنتو درگیر میکنه
گاهی به بعضیا باید گفت : عزیزم اگه برام بزرگ شده بودی ، فقط به خاطر خطای دیدم بود !
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
Urmia Electronic 91 و آدرس
urmia-electronic91.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.