بچه های الکترونیک دانشگاه ارومیه 91

در باره ما
 

به وبلاگ ما خوش اومديد ما زياد اهل تعريف كردن از خودمون نيستیم ولي من كه از رشته ي الكترونيك و دانشجوهاش ( مخصوصا بچه هاي اين وبلاگ) تاپ تر،نه پيدا كردم نه وجود داره كه پيدا كنم...

 

لينك روزانه
 
كتابخانه مركزي و اسناد
اتوماسیون تغذیه
دانشگاه اروميه
دانشگاه تهران
دانشگاه صنعتي شريف
دانشگاه اميركبير
دانشگاه علم و صنعت
دانشگاه شهيد بهشتي
دانشگاه خواجه نصيرالدين طوسي
حمل و ترخیص خرده بار از چین
حمل و ترخیص چین
جلو پنجره اسپرت
سفارش آنلاین قلیون
براي تبادل لينک ابتدا لينک مارو بانام:  بچه های الکترونیک دانشگاه ارومیه 91   در وبلاگ ياسايتتان قراردهيد
 
كد هاي جاوا
 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 35
بازدید ماه : 129
بازدید کل : 3218
تعداد مطالب : 206
تعداد نظرات : 925
تعداد آنلاین : 1

<
 


Mr.Blue

 

    کاش همیشه محرم بود      

              محرم بازی میکردیم

تو می آمدی و من می آمدم

         تو را بازم آن جا می دیدم

                    شاید ديگر توان ديدنت را نداشته باشم  

                     می آمدم و به لبهات گوش می کردم

                                تا مرا با چشمهایم آشنا کنی

کاش چیز هایی که می نوشتم کمی هم باور داشتم

                       اما نمی توان حقیقت را فراری داد

کاش کار های خوب نمی کردیم

                     بد نمی کردیم کافی بود

(زندگی یک سوء تفاهم بزرگ است)

                        بیایم سوء تفاهم ها را بیشتر نکنیم

نمی دانم چرا  تازه زاد ه ای متولد می شود

 شاید خدا هنوز به آدم شدن ما چشم پاره کرده است

  شاید منتظر یک محمدیتر است    

                   و شاید هم آمده است

                                           ما بی خبریم

             کاش محرم بود

                  کار هایی که می کردیم بوی خدایی داشت

کاش چیزهایی که باور نداشتم نمی نوشتم

کاش گوش ها زیاد بودند

         ای کاش گوش هایمان را می شستیم

                                                    بهتر میدیم

کاش چشم ها  منتظر لب ها بودند

                      شمار دندان ها را می دیدیم

وکاش می توانستیم سفیدی دندانها را هم لمس کنیم

کاش محرم بود

               دندان هایم را به محرم نشان می دادم

کاش نمازم را می خواندم

                     محرم را لمس می کردم

همه چی آرام است

                کاش آرام نبود و شوق دویدن داشتم

 کاش خیال می کردم دنیا پوچ است

کاش وقتی تو را میدیدم فرار می کرد    

         کاش چشمم به چشمت نمی افتاد 

               وکاش به لبهام چشم نمی دوختی    

کاش کاش هایم تمام می شد

       کاش کاش هایم تمام نمی شد

           ولی دیگر کاشی ندارم

                              تا آجرهای بدنم را صاف کن

                                                

                                                   Mr.Blue     

 


|

نوشته شده در یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


گفتم...

گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم

گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم


گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى

دایم اسیر گشتم در بند بیخیالى


گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى

گفتا که: می سرایم تکنو ،رپ و سواری!


گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟

گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى


گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز

گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز


گفتم: بگو زمویش، گفتا: که مِش نموده

گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده


گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟

گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون


گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟

گفتا: خریده قسطى یک ال سی دی به جایش


گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره

گفتا: شده پرستار یا منشى اداره


گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل

گفتا: که دست خود را بردار از سر دل


گفتم: ز ساربان گو با کاروان غمها

گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا


گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى

گفتا: پژو ، دوو، بنز ،کمری نوک مدادى


گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى

گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى

 

گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره

گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره


گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد

گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟


گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى

گفتا که: ادوکلن شد در شیشه هاى رنگى


گفتم: سراغ دارى میخانه اى حسابى

گفت: آن چه بود از دم ،گشته چلوکبابي

 


|

نوشته شده در یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


شعري از نيما

فرياد مي زنم!

من چهره ام گرفته،

من قايقم نشسته به خشكي،

مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست

يك دست به صداست

من ، دست من كمك ز دست شما مي كند طلب،

فرياد من شكسته اگر در گلو،وگر

فرياد من رسا

من از براي راه خلاص خود و شما

فرياد مي زنم!

فرياد مي زنم!


 

شجاعت هميشه فرياد زدن نيست ، گاهي صداي آرامي است که در

  انتهاي روز مي گويد فردا دوباره تلاش خواهم کرد

 


 


|

نوشته شده در جمعه 3 آذر 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


هتل پنج ستاره
چرا نباید به یک رستوران پنج ستاره رفت؟ :) گارسون: چه میل دارید؟ آب میوه؟ شکلات؟ مایلو (شیر شکلات)؟ یا قهوه؟ مشتری: لطفا یک چای گارسون: چای سیلان؟ چای گیاهی؟ چای بوش؟ چای بوش و عسل؟ چای سرد یا چای سبز؟ مشتری: سیلان لطفا گارسون: چه جور میل دارید؟ با شیر یا بدون شیر؟ مشتری: با شیر لطفا گارسون: شیر؟ پودر شیر یا شیر غلیظ شده؟ مشتری: شیر لطفا گارسون: شیر بز، شیر شتر یا شیر گاو؟ مشتری: لطفا شیر گاو. گارسون: شیر گاوهای مناطق قطبی یا شیر گاوهای آفریقایی؟ مشتری: فکر کنم چای بدون شیر بخورم. گارسون: با شیرین کننده میل دارید یا با شکر یا با عسل؟ .. مشتری: با شکر. گارسون: شکر چغندر قند یا شکر نیشکر؟ مشتری: با شکر نیشکر لطفا گارسون: شکر سفید، قهوه ای یا زرد؟ مشتری: لطفا چای را فراموش کنید فقط یک لیوان آب به من بدهید گارسون: آب معدنی یا آب بدون گاز؟ مشتری: آب معدنی گارسون: طعم دار یا بدون طعم؟ مشتری: ای بمیری الهی ترجیح میدم از تشنگی بمیرم!!! :| ‏
|

نوشته شده در جمعه 3 آذر 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


!!!
خدایا ! من را در برابر بعضی از دوستانم محافظت کن خودم از عهده تمام دشمنانم بر میآیم..آمین
|

نوشته شده در جمعه 3 آذر 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


ی قصه واقعی

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سی

اه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟

فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن... اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...
اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم...
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...
 

 


|

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


يار مهربان

اين شما و اين فهرست "220 كتابي كه بايد تا پيش از مرگ خواند": 1- هرگز رهايم مكن - كازوئو ايشيگورو (ققنوس)
19- ماجراي عجيب سگي در شب - مايك هادون (افق)
50- سور بز - ماريو وارگاس يوسا (علم)
52- شيطان و دوشيزه پريم - پائولو كوئيلو (كاروان)
57- بي‌خبري - ميلان كوندرا (روشنگران)
63- آدمكش كور - مارگارت آتوود (ققنوس)


.:  ادامه مطلب :.
|

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


ماجرا های آقای ساده

با سلام  از این هفته پستی می ذارم با عنوان ماجرا های آقای ساده هر کی هم ذات پنداری می کنه هر کی نمی کنه هرکی نسبت به این مطلب نظری داره بده لطفا:

سلام

از نظر مردم ، آقای ساده هیچ چیز نمی فهمید و همه چیز باید به او آموخته می شد ، حتی بچه ها هم همین فکر را کرده و هر وقت به او می رسیدند ، امرو نهی اش می کردند. به او می گفتند چه بپوشد و چه نپوشد ، چه بکند ، چه نکند ، کجا برود ، کجا نرود و با که دوست باشد و با که دشمن . مردم ، تمام عقده ها و کاستی هایشان را با او جبران می کردند ، ساده هم از این موضوع خوشحال بود و با خودش فکر می کرد زمان هایی که مردم نمی توانند او را ببینند ، چه می کنند و به این نتیجه می رسید که یا باید کسانی را برای شنیدن حرف های مردم تربیت کرد یا مجسمه های در میادین مختلف شهر نصب کرد تا مردم او را نصیحت کنند این می توانست مجسمه خودش هم باشد .حتی در محله ها و آپارتمان ها مکانی برای این کار ساخت.او در طی عمر کوتاهش فیلسوف ها و دانشمندان بسیاری دیده بود و با خودش می گفت که آن ها چطور توانسته اند این همه بفهمند . زمان می گذشت و ساده به شهرهای مختلف سفر کرد و در همه جا این فرزانگان را می دید. در اتوبوس ها و قطارها ، در کافه ها و رستورانها ، حتی در صف توالت های عمومی. آن ها همه جا بودند و تاثیر بسزایی در جهان ایجاد کرده بودند، اما ساده استعداد لازم را برای رشد و ترقی نداشت و رفته رفته دچار یأس و افسردگی شد.او همه اشتباهات و خطاهای جهان را انجام می داد ، حق خوری می کرد. هم زمان از همه چراغ های قرمز عبور میکرد و در یک لحظه در تمام جنگ های جهان و جبهه ها و سنگرها حضور داشت . او زمانی که حتی در میان خانواده کوچک خود خواب بود ، از همه دیوارها بالا می رفت و دزدی می کرد و صبح ، عکسش را در نشریات و تلویزیون های دنیا می دید و مطمئن بود که همه آنها خود اوست ، چون آن همه فرزانگان سخنور و اندیشمند هیچگاه نمی توانستند مرتکب آن کارهای زشت شوند. چند بار به فکرش رسید خودش را تسلیم پلیس کند ، ولی هیچ وقت دستگیرش نکردند. آنها دلایل زیادی را برای این کار داشتند . یکی شان این بود که در آن صورت کسی را پیدا نمی کردند تا حرف هایشان را گوش کند...


|

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


...

خدایا در انجماد نگاه های سرد این مردم دلم برای جهنمت تنگ میشود...


|

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


تشکر

سلام ازاینکه 2 ماه با هم بودیم خیلی خوش حالم و به خاطر همین می خواهم تشکر کنم از :

1.آقایان استادان به خصوص آقای ..... با این طرز درس دادنشان.

2.از راهنمایی و رانندگی ارومیه به خاطر اینکه هیچ وقت حتی در روز های بارانی هم ما را تنها نگذاشتن و رانندگان ارومیه که با آب پاشیدن به ما دلمان را شاد میکنند.

3.از هم اتاقی هایی که یک شب نگذاشتن زود تر از4 بخوابیم.

4.مسئول خواب گاه که با حمایت روز افزون از سوسک ها به پیشرفت نسل آنها کمک کرد.

5.از همکلاسی هایی که یک دقیقه نگذاشتن حواسمان به درس باشد.

6.از مسئولان سلف ها که با تلاش فراوان عمل به خوراندن کافور به ما کوتاهی نکردند.

7.استاد درس نقشه کشی که با نشان دادن جواب ها کار مارا راحت کردند.

8.از تمام معلمان زبان های ترکی و کردی و آلمانی و اسپانیایی ام تشکر میکنم.

منتظرنظراتتان هستم علی سلطانی

 


|

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:تشکر,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


من . مامانم . شام

من : مامان شام چی داریم گشنمه…
مامانم خطاب به بابام: شما شام میخوری ؟
بابام : نه…
مامانم خطاب به من: من که شام نمیخورم بابات هم نمیخوره، خودت پاشو یه چیزی بخور…
سه تا تخم مرغ نیمرو میکنم، میام میشینم پای سفره شروع میکنم به خوردنکه:
بابام: نمیدونم چرا گشنه ام شد، من فقط یکی دو لقمه میخورم…
خانم شما نمیخوری؟
مامانم: من؟ نمیدونم… حالا یکم میخورم دیگه ...
من :|
سفره :|
 

نيمرو :|
زرده ي نيمرو :O
سفيده ي نيمرو :|

|

نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


فرق من و تو

خدایا من اگر بد کنم تو را بنده دیگر بسیار است

تو اگر با من مدارا نکنی، مرا خدای دیگر کجاست؟؟؟


|

نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 18 صفحه بعد

موضوعات
  

لينك دوستان
 » الکترونیک » ردیاب ماشین » جلوپنجره اریو » اریو زوتی z300 » جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Urmia Electronic 91 و آدرس urmia-electronic91.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





»فال حافظ

»جوک و اس ام اس

»قالب های نازترین

»زیباترین سایت ایرانی

»جدید ترین سایت عکس

»نازترین عکسهای ایرانی

 

آرشيو
 

آذر 1392
مهر 1392
شهريور 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391

 

نويسنده
 
نویسندگان
 
طراح قالب
  
(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview');