به وبلاگ ما خوش اومديد
ما زياد اهل تعريف كردن از خودمون نيستیم ولي من كه از رشته ي الكترونيك و دانشجوهاش ( مخصوصا بچه هاي اين وبلاگ) تاپ تر،نه پيدا كردم نه وجود داره كه پيدا كنم...
سلام دوباره.اومدم آخرین مطلبمو بذارمو خداحافظی کنم.من نمیتونم تو دانشگاهی بمونم که همش توهین میکنن به ما.خودشون میگن ریاضی یعنی صدق آن برا بینهایت ولی همین که پیچمون محتاج آچارشون میشه میزنن زیر همه چی.اگه راس میکین تعداد ترم های مجاز مشروطیمون رو محدود نکنین به عدد3!!!!!!همیناس که نمیذارن ما پیشرفت کنیم.
راستی بچه ها از این چندروزه باقیمانده نهایت استفاده رو ببرید.منم محرم اسرار و مثل شما دانشجو.موقع امتحانات قرنیه چشمامون زیادی گوشه چشا بودن که مواظب باشیم یه وقت خدای ناکرده همکلاسی بغلدستیمون چیزی رو اشتباه ننویسه و نمرش کم شه.برید یه چشم پزشکی و اون چشمای لنگه به لنگه رو درست کنید.مال من که دکتر گفت کار از کارش گذشته و نمیشه کاریش کرد.
حالا یه کم از انتخاب واحدا بگیم. با توجه به اینکه کنکور ارشد در بهمن ماه سال چهارم کارشناسی برگزار میشه و واحدایی که دانشگاه برا ترم هشتم پیشنهاد کرده دخل زیادی به کنکور ندارن با همون انتخاب واحد پیشنهادی دانشگاه پیش برید یعنی 17 واحد برا این ترم.به نظر من این بهترین راهه.حالا خود دانید.
بعضی از همکلاسیهای عزیز میگن میخوان شش ترمه تموم کنن.خرده نگیرین بر این دسته.بد از خواب بیدار شدن.
داستان بسیار زیبا و آموزنده مادر نابینا خیلی قشنگه فقط بخون
مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بود
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت
یک روز اومده بودم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره
خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟
به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا از اونجا دور شدم
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت:هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره
فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم.کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد…
روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟
اون هیچ جوابی نداد
حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم .
احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت
دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم
سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم
اونجا ازدواج کردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی…
از زندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم
تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من
اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو وقتی ایستاده بودم بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا ،اونم بی خبر
سرش داد زدم “: چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!” گم شو از اینجا! همین حالا اون به آرامی جواب داد:” اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم ” و بعد فورا رفت واز نظر ناپدید شد .
یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه
ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم .
بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی .
همسایه ها گفتن که اون مرده
ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم
اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن
<ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا
ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم
وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم
آخه میدونی … وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی
به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم
بنابراین چشم خودم رو دادم به تو برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه
میخواهم برایتان تنهایی را معنی کنم!
در ساحل, کنار دریا ایستاده ای ,
هوای سرد ,
صدای موج
انتظار انتظار انتظار....
به خودت می آیی ,
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلش کنی ,
نه شانه هایی که با دستانت آن را بگیری ,
نه صدای که قشنگ تر از صدای دریا باشد
اسم این تنهایی است
تصور کنید با ذوق و شوق فراوان و البته هزینه ای فراوان تر ، گوشی موبایل خود را خریداری کرده اید! اما یک غفلت کوچک کافی است تا با افتادن گوشی در داخل جوی آب و یا حتی سرویس بهداشتی تمامی امید و آرزوهای شما نابود شود!
تصور به این موضوع نیز بسیار دردناک است! اما نه! اندکی صبر کنید! هنوز تا نابود شدن کامل گوشی زمان زیادی مانده! در این ترفند قصد داریم تا با معرفی یک ترفند خارق العاده روشی را معرفی کنیم که گوشی شما اگر یک دوش حسابی هم گرفته باشد نجات پیدا کند! ترفندی که در عین حال عجیب اما کاربردی است!
ابتدا به این داستان واقعی توجه کنید! :
Ernesto Londoño ، خبرنگار واشنگتن پست ، پس از یک دوچرخه سواری طولانی به خانه برمیگردد و شروع میکند به شستن دست و رویش ، اما از آنجایی که کیف وسایل همراهش را بدجایی قرار بود ، ناگهان در چند لحظه کیف میگردد و گوشی BlackBerry نازنین 450 دلاریش در درون توالت می افتد!
پس از اینکه از شوک حادثه خارج میشود ، سریع گوشی را از آب خارج میکند ، باتری گوشی را در می آورد و شروع به خشک کردن گوشی با سشوار میکند! اما پس از اندکی هنگامی که میبینید این روش موثر نیست و گوشی نیز وارد حالت کما شده است ، به یکی از دوستانش که در این زمینه تخصص داشته تماس میگیرد و از او کمک میخواهد.
دوست عزیز هم در پاسخ او میگوید که گوشی را در یک ظرف پر از برنج نپخته بگذارد! بله! برنج نپخته! همگی ما دیده ایم که برنج خاصیت جذب رطوبت دارد و با اصول خیس کردن برنج هم آشنا هستیم ولی این نکته دیگر واقعأ ظریف است!
سر انجام پس از اینکه گوشی یک روز در داخل ظرف برنج می ماند ، کاملأ سالم و مانند روز اولش میشود و بدون هیچ مشکلی قابل استفاده میگردد.
این جناب خبرنگار هم تجربه گرانقیمتش را در واشنگتن پست برای عموم نوشته است ، البته آن دوستی که این روش را برای او توضیح داده است نامش فاش نشده چرا که ظاهرأ وی برای یکی از شرکتهای گارانتی یا مشابه آن کار میکند و فاش شدن نامش برای او دردسر ساز خواهد بود.
اما در این زمینه میتوان عمل دیگری را نیز صورت داد:
گوشی که یک حمام اجباری کرده است را بهتر است اول خاموش کرده سپس باطری آن را خارج نموده تا جایی که امکانش هست گوشی را با کاغذها و دستمالهایی که آب جمع می کنند خشک کرده و بعد در الکل برای مدت کوتاهی بخیسانیدش و بعد هم بگذارید خشک شود. الکل برای خشک کردن قطعات داخلی گوشی بسیار موثر خواهد بود.
این روش شاید بیشتر قابل ادراک تر باشد! اما کارایی روش اول بیشتر است.
همچنین از این روش برای خشک سازی iPod ، دوربین فیلمبرداری و امثال این دستگاه ها نیز میتوان استفاده کرد.
منبع این مطلب:http://www.keivansadeghi.blogfa.com/
امروز روز بدی بود.دلم خواست واستون بنویسم...
بنویسم که چرا استاد ریاضی سوال های امتحان رو سخت داده بودن?
چرا این امتحان باید باعث ناراحتی من و همکلاسی هامون می شد?
چرا اکثر بچه ها وقتی از امتحان اومدن بیرون قیافشون داغون بود!!?
چرا و چرا.........
به نظر بنده سوالهای امتحان در حد نرمال رو به سخت بودن , یعنی از 100 میشه به سختی سوالا 70 داد.خود من از اول سال روی کتاب و جزوه رو باز نکرده بودم...امیدوارم که هممون موفق شیم... اما چرا استاد از بین سوال های جزوه و توماس مشکل ترین هاشو انتخاب کرده بود?
سلام بر همکلاسی های عزیز.ما که همیشه سلام میدیم و تا حالا جواب نشنیدیم.کجان اون نویسنده های عزیز که هنوز مطلب قبلیشونونخونده یه جدیدشو میذاشتن.خوشم اومد امتحانا خوب کیش و ماتتون کرده.کیف کردم واقعا.فکر کنم امسال الکترونیکی ها بتروکوننامیدوارم سر قبولی که نه سر نمره اولی دعوا نشه بینتون.به امید نتایج خوب همه... .
دقت کردین توی بعضی کلاسا آدم مثل خرس خوابش میاد ولی وقتی کلاس تموم میشه این حس کاملا بطرف میشه؟؟؟؟؟!!!!!!
کاش میشد به استادا بگیم شبا بیان بالا سرمون درس بدن،نه؟؟
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
Urmia Electronic 91 و آدرس
urmia-electronic91.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.